'> آنگاه که... - جرعه ای بـاران
سفارش تبلیغ
صبا ویژن








جرعه ای بـاران

آنگاه که درباره ی تو می نویسم

با پریشانی دل نگران دواتم هستم

و باران گرمی که درونش فرو می بارد

و می بینم که مرکب به دریا بدل می شود

و انگشتانم، به رنگین کمان

و غم هایم، به گنجشکان

و قلم، به شاخه ی زیتون

و کاغذم، به فضا

و جسم، به ابر!

خویشتن را در غیابت از حضورت آزاد می کنم

و بیهوده با تبرم بر سایه های تو بر دیوار عمرم حمله می کنم .

زیرا غیاب تو ، خود حضور است

چه بسا که برای اعتیاد من به تو

درمانی نباشد به جز جرعه های بزرگی از دیدار تو

در شریان ..

 

غاده السمان


شعر و عکس



نوشته شده در یکشنبه 94/6/15ساعت 10:57 عصر توسط ستـــــــــاره ٭ نظرات ( ) |





Design By : ParsSkin.Com