جرعه ای بـاران
آنگاه که درباره ی تو می نویسم با پریشانی دل نگران دواتم هستم و باران گرمی که درونش فرو می بارد و می بینم که مرکب به دریا بدل می شود و انگشتانم، به رنگین کمان و غم هایم، به گنجشکان و قلم، به شاخه ی زیتون و کاغذم، به فضا و جسم، به ابر! خویشتن را در غیابت از حضورت آزاد می کنم و بیهوده با تبرم بر سایه های تو بر دیوار عمرم حمله می کنم . زیرا غیاب تو ، خود حضور است چه بسا که برای اعتیاد من به تو درمانی نباشد به جز جرعه های بزرگی از دیدار تو در شریان .. غاده السمان
نوشته شده در یکشنبه 94/6/15ساعت
10:57 عصر توسط ستـــــــــاره ٭ نظرات ( ) |
Design By : ParsSkin.Com |